گروه هنری ستاره شب گروه ارکستر ستاره شب شادی بخش مجالس شما |
|||
جمعه 17 آبان 1392برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ می رود دست دلم می لرزد ![]()
خسته تر از آنم ![]()
"پنجره خیال "
بیا قدم بزنیم . . .
من با ” تـــــــــو ”
تو با هر که دلت خواست !
فقط بیــــــــــا قدم بزنیم . . .
اصلا بیا و بگذار . . .
سایه ات باشـــــــــــم . . .
سایه که آزار ندارد !
دارد ؟
![]()
دوست داشتن یعنی
جمعه 17 آبان 1392برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
زندگے ڪرבטּ ڪـہ بـہ همیـטּ راحتے ها نیست ![]()
بــا دیدن بعضـے صحنـه ـها
نـه حق دارے داد بزنــے نـه حق دارے گلـه کنـے چــون دیگـه هـیچ ربطـے بـه تو نـداره با دیدن بعضـے صحنـه ـها فقط خـرد میشـے مثل دیدن " اون " بـا یکــے دیگـه مثل استشمامـ بوے عطرش رو تـن یکـے دیگـه یا بعضـے صحنه ـها مثـل .. سفیـــد شـدن دونـه دونـه از موـهات .. با دیدن بعضـے صحنـه ـها فقط بـاید اشـک ریخـت .. ![]()
چوپانی را پرسیدند
زندگی!!!
کلاهت را به هوا بینداز...
که من دیگر حال بازی کردن ندارم!
تو بردی..
من یک زنــم ...
نه جنس دوم...
نه یک موجـود تابـع...
نه یک ضعیفـه ...
نه یک تابلوی نقاشـی شده،
نه یک عروسک متحرک برای چشـم چـرانــی،
نه یک کارگر بی مزد تمـام وقت،
نه یک دستگاه جوجـه کشـی...
من سعی می کنم آنگونـه که می اندیشم باشم ،
بی آنکه دیگری را بیـازارم...
فرای تمام تصورات کـور،
هنجارهای ناهنجـار،
تقدسات نامقـدس!
باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانـت کنم،
بی تفـاوت و بـی احسـاس باشـم،
بی ادب و شنیـع باشم،
بی مبـالات و کثیـف باشم
اگر نبوده ام و نیستـم ،
نخواستـه ام و نمـی خواهـم....!!!
![]() تــــآ آخــرِ عمـــــرت مــَـدیونے(!) بـــﮧ ڪـسے ڪــﮧ بــــآعث شُــدے بــــعد از تــــو ایـــטּ بُزرگــــتریـــטּ
نابینا گفت : دوستت دارم من
یادمه وقتی بهم رسیدیم
دوباره نامه ام برگشت خورد!
ایـن شـعرهـا را
سر گذشت غم:هجران توگفتم با شمع آنقدر سوخت از گفته پشیمانم کرد >>
![]()
جمعه 17 آبان 1392برچسب:, :: 16:29 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
❧شب است ...❧ ❧کلنجار میروم با خودم❧ ❧با دلتنگی هایم❧ ❧با قلب له شده ام❧ ❧با غرور شکسته ام❧ ❧سراغش را بگیرم ... نگیرم ... بگیرم ... نگیرم❧ ❧نزدیک صبح است ... دل را به دریا زدم ❧
دلمـــ حضور مردانــــه میخواهـــد
نَــہ اینکــہ مَــــرد باشَــــــد
نه !مــردانه باشد
حَرفــَــــــشْـــ ...
قُولـَــــــشْــــ ...
فِکـــــــرَشْــ ...
نِگاهَـــشْـ ...
و قَلـبَشْــ ...
انــــــــقدر مردانـــه که بتوانــ تا بی نهایتِ دنیـا
بـــہ او اِعتماد کَــرد
تکیــہ کــَرد......!
![]()
فرار بی فایده است
ازهمه ی داشته هایت که به ان می بالی خدارا جداکن
ببین چه داری
بعدبه همه ی کمبود هایت که ازان می نالی خدارا اضافه کن
ببین چه کم داری
![]()
زميني كه در آن زندگي مي كنيم بهتر خواهد شد اگر ما بهتر باشيم و بدتر خواهد شد اگر ما بدتر باشيم. پائلو كوئيلو
![]()
انسان هرگز چیزهایی كه مزه اش را نچشیده هوس نمی كند، اما پس از اینكه یكبار مزه ی نعمتی را چشید، آن وقت دیگر محرومیت از آن دشوار است. جين ويستر
خدایاعاصی و خسته ب درگاه توروکردم/نمازعشق ب خون دل وضوکردم/دلم دیگربجان امددراین شب های تنهای/بیابشنوتوفریاری ک پنهان درگلوکردم/خدایااگرتودردعاشقی رامیکشیدی/ اگرهمچون من ب ارزوی مرگت میرسیدی/ پشیمان میشدی ازاین ک عشق راافریدی/بگوهرگزسفرکردی؟سفرباتلخیاخون جگرکردی؟کسی رابدرفه باچشم ترکردی؟برای قرص نانی صدخطرکردی؟نکردی!بارالهاباکدامین تجربه برمانظرکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حتما بخونین... واقعا زیباست♥ شبیه اول اسم تو شده هم آهنگ توست به آخر تو هم می رسد اما او زمین را نقاشی می کند تو در من نقش می زنی * چقدر زندگی رنگارنگ است درست شبیه پنجره ای که این سوی تو بایستد ...
پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:27 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
نه دست به جیب خواهی شد نه وقتت برای من است ......فقط باش هر جا هستی فقط باش تا درهوایت نفسی تازه کنم...
اگر افتخـــارت دل شکستــــن است!!
به عزیزانت بگو اسپنـــــد دود کنند... این بار افتخار که نه.... حماســـــــه آفریدی!!
از سکوتــم بتــ♥رس ...!
وقتــی که ساکـ♥ت می شوم ... لابـد همــه ی درد دل هایــ♥م را بــرده ام پیش خـ♥دا ... بیشتر که گوش دهــی .. از همــه ی سکوت♥ــم .. از همــه ی بودنــم .. یک "آه" می شنـ♥ــوی ... و باید بترس♥ــی .. از "آه" مظلومـــ♥ی که فریادرس♥ــی جز خدا ندارد...
آدم وقـتی یـه حـس تکرار نشدنی رو
با یکی تجـربه مـیکـنه .. دیگه اون حــس رو با کـس دیگه ای نـمیـتونه تـجـربه کـنه ! بـعـضی حــس هـا .. خــاص و نــاب هـسـتـنـد .. مـثـل بــعـضـی آدم هـا ..! مثل تو...
"ساعت حدود ١٤:٣٠ دقيقه روز جمعه بود. پرچمهاى سياه در ساحل "قو"ى بندر انزلى افراشته شد. پرچم سياه يعنى خطر! يعنى شنا ممنوع! يعنى دريا "كولاك" است؛ شماليها مى دانند كه "كولاك"، يعنى حال دريا بد است. به سمتش نبايد رفت!
يكى از شاهدان عينى در همين ساحل مى گويد: « بلندگوهاى امداد و نجات بارها اعلام كرد كه دريا طوفانى و شنا كردن ممنوع است.
ناگهان ديديم شش مرد، دورتر از ما و در بيرون از منطقه مجاز ساحلى وارد دريا شده اند. نگاه ها نگران بود. فاصله آنها از ما كم نبود.
دقايقى نگذشت كه از حركتهايشان فهميديم دارند غرق مى شوند. روزبه بدون تامل به همكارش گفت برويم! اما مسأله اين بود كه مسووليت آنها فقط در منطقه ساحلى قابل شنا، تعريف شده بود. آنها غريق نجات رسمى منطقه پلاژ بودند. اما جا براى اين حساب و كتابها نبود.
تا بخواهند به تصميمى برسند،
روزبه كمربند مخصوص نجات را بسته و به آب زده بود.» دقايقى بعد، مردمِ ايستاده بر ساحل مى ديدند پسرى با شانه هاى پهن و عضله هاى ورزشكارانه سه مرد را با طنابى كه به دور كمر بسته، تقلا كنان به ساحل مى كشاند. موجها او را مى كشند و او موجها را جا مى گذارد.
فرو مى رود و باز ادامه مى دهد. مردم به تشويق، فرياد مى كشيدند و او به تقلا، مشت بر موج مى كوبيد. روزبه و همكار ناجى غريقش، شش مرد را به ساحل مى رسانند.
هنوز پا بر خشكى نگذاشته بود كه با خنده به دوستش اشاره مى كند. يعنى كه " ديدى شد؟"، اما لحظه اى بعد دستش را بالا مى برد و اشاره مى كند كه " نفس"! و بر ساحل نقش مى شود.
روزبه، پسر ٢٦ ساله دانشجوى ترم آخر مهندسى عمران، تنها پسر نسرين خلعتبرى و بهروز فقيه كيا و فرزند كوچك خانواده اى پنج نفره در بندر انزلى بود. شاهدان ساحل قو گفتند كه نه
سلامتی اون صبحی که وقتی بیدار میشی به جای اینکه یادشو بغل کرده باشیخودش بغل کنی!
نگــــران شـــب و روز هــــام نبـــــاش ،
تنهـــــا نیستـــــم ، بالشـــــم ، هــق هـــق گـــــــریه هـــام ، قــــرص هـــام ، آهــــــنگ هـــام ، لـــــرزش دســــتام همـــــه هستـــــن ... تنهـــــا نیستــــــم ..!! پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:25 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
خدایــــــــــــــــــــــا.......
تو دنیای ما آدمــــــــــــا......
یه حالتی هس به نام "کم آوردن"
توکه خدایی ونمیتونی تجربش کنی...
خوش بحالت.....
جدا که شدیم.....
هردوبه یک احساس رسیدم....
توبه"فراغت:من به "فراقت"
یک حرف که مهم نیست.....
میگن:خــــــــــــــدا
آدمایی روکه خیلی دوست داره زیاد امتحان میکنه!!
اینطورکه من حساب کردم
حس میکنم خدا دیوونه ی منه....!
پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:24 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
کاش ما آدم ها هم
مثـــــــــــــــــــــل
گربه ها باچندلحظه بوکشیدن
میفهمیدیم که هر
آشغـــــــــــــــــالی
ارزش وقت گذاشتن نداره
پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:24 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
این روزها در کنارخودم به دنبال کلیک راست میگردم...!!
تااز خودمcopyبگیرم ودر کنار خودمpasteکنم.....!
شاید از این تنهایی خلاص شوم.....!!!
پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:24 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
گاهی اوقات دلم میخاد خرمایی بخورم
وبرای خود فاتحه ای بفرستم.....
شادیش ارزانی کسانی که رفتم را لحظه شماری میکردند....
پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:22 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
میگویند دل به دل راه دارد
پس چرا؟
وقتی دلم راشکستی...
دلت نشکست...؟؟
پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:21 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
امشب به استقبال خواب میروم دستان رویایت را میگیرم باخود به خوابم میبرم میخواهم تاصبح برایت عاشقانه بگویم درد دل کنم به چشمان عاشقت خیره شوم و برایت بگویم ناگفته هایم را ، بگویم برایت مدتهاست شانه هایت آرامش سرم شده اند نگاهت نور چشمانم شده اند و صدای نفس هایت آرامش بخشترین موسیقی ام شده است کاش این خواب تمام نشود.... موضوعات آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها ![]() نويسندگان |
|||
![]() |