گروه هنری ستاره شب
گروه ارکستر ستاره شب شادی بخش مجالس شما
 
 
جمعه 17 آبان 1392برچسب:, :: 17:3 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ می رود دست دلم می لرزد
اما به خواجه می سپارم تا امید را از دلم نگیرد ;
دلم می خواهد همیشه بگوید :
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور......


 

خسته تر از آنم
که لیوانی چای
آرامم کند...
آغوش گرم تورا می خواهم
در جنگلی ناشناس
وقتی که آسمان
از لا به لای شاخه ها
سرک می کشد.......


 

"پنجره خیال "

تا خانه چشمانت راهی نیست ، وقتی که نگاهت را از من دریغ میکنی ... چه بگویم

وقتی که نه تنها چشم هایت را ، بلکه دریچه قلبت را برویم بسته ای ...

اما...

بدان همیشه پشت پنجره "خیالم" برای چشمهایت چون چلچراغی میدرخشد...

بگذار در وجود تو گم شوم و تودر جستجوی من آهسته مرا بخوانی...

و مرا در قلبت پیدا کنی!!!

 

 

بیا قدم بزنیم . . .

 

من با ” تـــــــــو

 

تو با هر که دلت خواست !

 

فقط بیــــــــــا قدم بزنیم . . .

 

اصلا بیا و بگذار . . .

 

سایه ات باشـــــــــــم . . .

 

سایه که آزار ندارد !

 

دارد ؟

 


 

کارت پستال غمگین


 

 

دوست داشتن یعنی
حتی وقتی مثل سگ و گربه به جون هم افتادیم.
شب پیام بده: آشتی نکردیما..من بدون تو خوابم نمی بره..!

قبول دارید؟


 

k


جمعه 17 آبان 1392برچسب:, :: 16:44 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

 

زندگے ڪرבטּ ڪـہ بـہ همیـטּ راحتے ها نیست
جاטּ مــטּ !
بایـב باشد بهانـہ هایے ڪـہ نبوבشاטּ نابودت کننـב :-s
مثــل : خنـבه هاے کسے :(
نگاه خاصیے
صـבایے :(
چشمهایے
تڪـہ کلامهایے
اصلا آבم بایـב براے خوבش
نیمڪت בو نفره اے داشته باشـב تا عصر به عصر بہ آטּ سر بزنـב
شب ڪـہ شـב بایـב شب بخیرهایے را بشنوב
بایـב باشنـב ڪوچـہ ها و خیابان و پیاבه رو هایے ڪـہ از قـבمهایت خستـہ شده انـב
بایـב باشنـב ریتم ها و موسیقی هایے ڪـہ בگرگونت ڪننـב :(

 

08086680636202220769.jpg

 

بــا دیدن بعضـے صحنـه ـها
نـه حق دارے داد بزنــے
نـه حق دارے گلـه کنـے
چــون دیگـه هـیچ ربطـے بـه تو نـداره
با دیدن بعضـے صحنـه ـها فقط خـرد میشـے
مثل دیدن " اون " بـا یکــے دیگـه
مثل استشمامـ بوے عطرش رو تـن یکـے دیگـه
یا بعضـے صحنه ـها
مثـل ..
سفیـــد شـدن دونـه دونـه از موـهات ..
با دیدن بعضـے صحنـه ـها فقط بـاید اشـک ریخـت ..
00914355371454381808.jpg


 

چوپانی را پرسیدند

روزگار چگونه است
گفت گوسفندانم را پشم چینی کردم

بیشترشان گرگ بودند

 

زندگی!!!
 
کلاهت را به هوا بینداز...
 
که من دیگر حال بازی کردن ندارم! 
 
تو بردی..

 

من یک زنــم ...  
 
نه جنس دوم...

نه یک موجـود تابـع...

نه یک ضعیفـه ...

نه یک تابلوی نقاشـی شده،

نه یک عروسک متحرک برای چشـم چـرانــی،

نه یک کارگر بی مزد تمـام وقت،

نه یک دستگاه جوجـه کشـی...

من سعی می کنم آنگونـه که می اندیشم باشم ،

بی آنکه دیگری را بیـازارم...

فرای تمام تصورات کـور،

هنجارهای ناهنجـار،

تقدسات نامقـدس!

باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانـت کنم،

بی تفـاوت و بـی احسـاس باشـم،

بی ادب و شنیـع باشم،

بی مبـالات و کثیـف باشم

اگر نبوده ام و نیستـم ،

        نخواستـه ام و نمـی خواهـم....!!!


 

تــــآ آخــرِ عمـــــرت مــَـدیونے(!)

بـــﮧ ڪـسے ڪــﮧ بــــآعث شُــدے

بــــعد از تــــو

دیگـــــﮧ عـــآشـقِ هیچــــڪـس نشــــﮧ(!)


مے فَهــــمے ؟!؟!

ایـــטּ بُزرگــــتریـــטּ

گــُــنـــآهــﮧ(!
)

 

نابینا گفت : دوستت دارم
ماه گفت تو که منو نمی بینی؟ چطوری دوستم داری .
نابینا گفت :اگه می دیدمت ؟ عاشق زیبایت می شدم .
 اما حالا که نمی بینمت عاشق خودت هستم..


من
ادعا نمی کنم همیشه به یاد آنهایی که دوستشان دارم هستم
اما ادعا میکنم
در لحظاتی که حتی به یادشان نیستم
دوستشان دارم



عکس های رمانتیک ویژه تابستان 91%


 

یادمه وقتی بهم رسیدیم
تو زمینی بودی و هم رنگ خاک
من آسمونی بودم و هم سازه باد
تو به من راه رفتن با کفش های گلی روی اسفالت رو یاد دادی
و پرواز را از من آموختی ..... هرچند نیمه کاره
روزی بالهایم را برای تجربه کردن آغوش آسمان قرض گرفتی و
جاش قول دادی کفشهایت را به من بدهی...!


q246_46647602293272167733.jpg




 

دوباره نامه ام برگشت خورد!
مثل همیشه
با مهر قرمز اداره پست
«گیرنده شناسایی نشد!!»
اما من باز هم
از خواب هایم
و شعرهای کودکیم
و کودکی شعرهایم
برایت خواهم نوشت
برای تو!
که تعبیر خواب ندیده ام هستی!!


37297682167659073940.jpg

 

ایـن شـعرهـا را
همـــین حــــــالا بـخوان
وگـرنـه بعـــــدهـــــا ...
بـاورت
نمی شود !
هـنگـام سرودن ِ آن
چـگونـه ... دیــوانه وار
عـاشقـت بـوده ام !!!


90c2d78c263b93ad51391f60444f379f-425

 

سر گذشت غم:هجران توگفتم با شمع

آنقدر سوخت از گفته پشیمانم کرد >>

 


 

به بوسه هایت قسم
زمستان سردی در راه است
کمی جلوتر بیا
شراب لبانت را می خواهم
می گویند وقتی مست باشی
زمستان چله ی تابستان است.....!


 





 
k


جمعه 17 آبان 1392برچسب:, :: 16:29 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

 

❧شب است ...❧

❧کلنجار میروم با خودم❧

❧با دلتنگی هایم❧

❧با قلب له شده ام❧

❧با غرور شکسته ام❧

❧سراغش را بگیرم ... نگیرم ... بگیرم ... نگیرم❧

❧نزدیک صبح است ... دل را به دریا زدم ❧

 

دلمـــ حضور مردانــــه میخواهـــد
نَــہ اینکــہ مَــــرد باشَــــــد
 
نه !مــردانه باشد
 
حَرفــَــــــشْـــ ...
 
 
قُولـَــــــشْــــ ...
 
 
فِکـــــــرَشْــ ...
 
 
نِگاهَـــشْـ ...
 
 
و قَلـبَشْــ ...
 
انــــــــقدر مردانـــه که بتوانــ تا بی نهایتِ دنیـا
بـــہ او اِعتماد کَــرد
 
 
تکیــہ کــَرد......!
1299121551.jpg

 

فرار بی فایده است
تو را در صحنه ی جرم دیده اند!
قلبم بی وقفه نام تو را...
فریاد می زند!!!

 

qcwtev0xi85tfzj6t6c3.jpg


 

ازهمه ی داشته هایت که به ان می بالی خدارا جداکن

 

ببین چه داری

 

بعدبه همه ی کمبود هایت که ازان می نالی خدارا اضافه کن

 

ببین چه کم داری

 


سخنان بزرگان با عكس - زندگي بهتر  دنيايي بهتر

 

 

زميني كه در آن زندگي مي كنيم بهتر خواهد شد 

اگر ما بهتر باشيم

و بدتر خواهد شد اگر ما بدتر باشيم.

پائلو كوئيلو


 

سخنان بزرگان با عكس - جملات زيبا از جين ويستر

 

 

انسان هرگز چیزهایی كه مزه اش را نچشیده هوس نمی كند،

اما پس از اینكه یكبار مزه ی نعمتی را چشید،

آن وقت دیگر محرومیت از آن دشوار است.

جين ويستر


 

خدایاعاصی و خسته ب درگاه توروکردم/نمازعشق ب خون دل وضوکردم/دلم دیگربجان امددراین شب های تنهای/بیابشنوتوفریاری ک پنهان درگلوکردم/خدایااگرتودردعاشقی رامیکشیدی/ اگرهمچون من ب ارزوی مرگت میرسیدی/ پشیمان میشدی ازاین ک عشق راافریدی/بگوهرگزسفرکردی؟سفرباتلخیاخون جگرکردی؟کسی رابدرفه باچشم ترکردی؟برای قرص نانی صدخطرکردی؟نکردی!بارالهاباکدامین تجربه برمانظرکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


 

 

حتما بخونین... واقعا زیباست♥

دختر از دوستت دارم گفتن هر شب پسره خسته شده بود..
یک شب وقتی اس ام اس آمد بدون آن که آنرا باز کند مبایل را گذاشت زیر بالشش و خوابید
صبح وقت مادر پسره به دختره زنگ زد و گفت: پسرم مرده...
دختره شوکه شد و چشم پر از اشک بلافاصله سراغ اس ام اس شب گذشته رفت..
پسره نوشته بود:(( تصادف کردم با مشکل خودم را رساندم دم در خانه تان لطفا بیا پائین میخوام برای آخرین بار ببینمت...«خیلی خیلی دوستت دارم»

a1a5f6a21350bfadcae13930a7d27a93-425


شبیه اول اسم تو شده
هم آهنگ توست
به آخر تو هم می رسد
اما او
زمین را نقاشی می کند
تو در من نقش می زنی

*
چقدر زندگی رنگارنگ است
درست شبیه پنجره ای
که این سوی تو بایستد ...
 


 

k


پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:27 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

 

نه دست به جیب خواهی شد

نه وقتت برای من است

......فقط باش

هر جا هستی فقط باش تا درهوایت نفسی تازه کنم...

 

اگر افتخـــارت دل شکستــــن است!!
به عزیزانت بگو اسپنـــــد دود کنند...
این بار افتخار که نه....
حماســـــــه آفریدی!!
 
 

 

از سکوتــم بتــ♥رس ...!
وقتــی که ساکـ♥ت می شوم ...
لابـد همــه ی درد دل هایــ♥م را بــرده ام پیش خـ♥دا ...
بیشتر که گوش دهــی ..
از همــه ی سکوت♥ــم .. از همــه ی بودنــم ..
یک "آه" می شنـ♥ــوی ...
و باید بترس♥ــی ..
از "آه" مظلومـــ♥ی که فریادرس♥ــی جز خدا ندارد...
 

 

آدم وقـتی یـه حـس تکرار نشدنی رو

با یکی تجـربه مـیکـنه ..

دیگه اون حــس رو با کـس دیگه ای

نـمیـتونه تـجـربه کـنه !

بـعـضی حــس هـا ..

خــاص و نــاب هـسـتـنـد ..

مـثـل بــعـضـی آدم هـا ..!

مثل تو...
 

 

"ساعت حدود ١٤:٣٠ دقيقه روز جمعه بود. پرچمهاى سياه در ساحل "قو"ى بندر انزلى افراشته شد. پرچم سياه يعنى خطر! يعنى شنا ممنوع! يعنى دريا "كولاك" است؛ شماليها مى دانند كه "كولاك"، يعنى حال دريا بد است. به سمتش نبايد رفت!
يكى از شاهدان عينى در همين ساحل مى گويد: « بلندگوهاى امداد و نجات بارها اعلام كرد كه دريا طوفانى و شنا كردن ممنوع است.
ناگهان ديديم شش مرد، دورتر از ما و در بيرون از منطقه مجاز ساحلى وارد دريا شده اند. نگاه ها نگران بود. فاصله آنها از ما كم نبود.
دقايقى نگذشت كه از حركتهايشان فهميديم دارند غرق مى شوند. روزبه بدون تامل به همكارش گفت برويم! اما مسأله اين بود كه مسووليت آنها فقط در منطقه ساحلى قابل شنا، تعريف شده بود. آنها غريق نجات رسمى منطقه پلاژ بودند. اما جا براى اين حساب و كتابها نبود.
تا بخواهند به تصميمى برسند،
روزبه كمربند مخصوص نجات را بسته و به آب زده بود.» دقايقى بعد، مردمِ ايستاده بر ساحل مى ديدند پسرى با شانه هاى پهن و عضله هاى ورزشكارانه سه مرد را با طنابى كه به دور كمر بسته، تقلا كنان به ساحل مى كشاند. موجها او را مى كشند و او موجها را جا مى گذارد.
فرو مى رود و باز ادامه مى دهد. مردم به تشويق، فرياد مى كشيدند و او به تقلا، مشت بر موج مى كوبيد. روزبه و همكار ناجى غريقش، شش مرد را به ساحل مى رسانند.
هنوز پا بر خشكى نگذاشته بود كه با خنده به دوستش اشاره مى كند. يعنى كه " ديدى شد؟"، اما لحظه اى بعد دستش را بالا مى برد و اشاره مى كند كه " نفس"! و بر ساحل نقش مى شود.
روزبه، پسر ٢٦ ساله دانشجوى ترم آخر مهندسى عمران، تنها پسر نسرين خلعتبرى و بهروز فقيه كيا و فرزند كوچك خانواده اى پنج نفره در بندر انزلى بود. شاهدان ساحل قو گفتند كه نه


 

سلامتی اون صبحی که وقتی بیدار میشی به جای اینکه یادشو بغل کرده باشی

خودش بغل کنی!

 

نگــــران شـــب و روز هــــام نبـــــاش ،

تنهـــــا نیستـــــم ،

بالشـــــم ، هــق هـــق گـــــــریه هـــام ،

قــــرص هـــام ،

آهــــــنگ هـــام ،

لـــــرزش دســــتام

همـــــه هستـــــن ... تنهـــــا نیستــــــم ..!!
 

k


پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:25 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

 

 

 

خدایــــــــــــــــــــــا.......

 

تو دنیای ما آدمــــــــــــا......

 

یه حالتی هس به نام "کم آوردن"

 

توکه خدایی ونمیتونی تجربش کنی...

 

خوش بحالت.....

 

 

 

 

جدا که شدیم.....

 

هردوبه یک احساس رسیدم....

 

توبه"فراغت:من به "فراقت"

 

یک حرف که مهم نیست.....

 

 

 

 

میگن:خــــــــــــــدا

 

آدمایی روکه خیلی دوست داره زیاد امتحان میکنه!!

 

اینطورکه من حساب کردم

 

حس میکنم خدا دیوونه ی منه....!

 

k


پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:24 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

 

 

 

کاش ما آدم ها هم

 

مثـــــــــــــــــــــل

 

گربه ها باچندلحظه بوکشیدن

 

میفهمیدیم که هر

 

آشغـــــــــــــــــالی

 

ارزش وقت گذاشتن نداره

 

k


پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:24 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

 

 

 

این روزها در کنارخودم به دنبال کلیک راست میگردم...!!

 

تااز خودمcopyبگیرم ودر کنار خودمpasteکنم.....!

 

شاید از این تنهایی خلاص شوم.....!!!

 

k


پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:24 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

 

 

 

گاهی اوقات دلم میخاد خرمایی بخورم

 

وبرای خود فاتحه ای بفرستم.....

 

شادیش ارزانی کسانی که رفتم را  لحظه شماری میکردند....

 

k


پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:22 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

 

 

 

میگویند دل به دل راه دارد

 

پس چرا؟

 

وقتی دلم راشکستی...

 

دلت نشکست...؟؟

 

k


پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 21:21 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

 

 

امشب به استقبال خواب میروم

دستان رویایت را میگیرم

باخود به خوابم میبرم

میخواهم تاصبح برایت عاشقانه بگویم

درد دل کنم

به چشمان عاشقت خیره شوم

و برایت بگویم ناگفته هایم را ، بگویم برایت

مدتهاست شانه هایت آرامش سرم شده اند

نگاهت نور چشمانم شده اند

و صدای نفس هایت آرامش بخشترین موسیقی ام شده است

کاش این خواب تمام نشود....

k


درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 294
بازدید دیروز : 3268
بازدید هفته : 3573
بازدید ماه : 3735
بازدید کل : 27383
تعداد مطالب : 975
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 2