گروه هنری ستاره شب گروه ارکستر ستاره شب شادی بخش مجالس شما |
|||
پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
امروز دلم واسه داشتنت پر که نه،پر پر میزنه...
واسه بودنت...
بغل کردنت...
اینکه سرمو بذارم روی شونه هاتو
دستاتو فرو کنی لای موهامو بگی:
مال خودمی!
بعد ببینی که چه جوری
با همین دو کلمه تو آروم میشم...
امروز دلم خیلی امنیت آغوش تورو میخواد....خیلی ... پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 20:7 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
آبتنیلخت شدم تا در آن هوای دل انگیز پیکر خود را به آب چشمه بشویم وسوسه می ریخت بر دلم شب خاموش تا غم دل را بگوش چشمه بگویم
آب خنک بود و موج های درخشان ناله کنان گرد من به شوق خزیدند گوئی با دست های نرم و بلورین جان و تنم را بسوی خویش کشیدند
بادی از آن دورها وزید و شتابان دامنی از گل بروی گیسوی من ریخت عطر دلاویز و تند پونه وحشی از نفس باد در مشام من آویخت
چشم فرو بستم و خموش و سبکروح تن به علف های نرم و تازه فشردم همچو زنی کاو غنوده در بر معشوق یکسره خود را به دست چشمه سپردم
روی دو ساقم لبان مرتعش آب بوسه زن و بی قرار و تشنه و تبدار ناگه در هم خزید ... راضی و سرمست جسم من و روح چشمه سار گنه کار فروغ فرخزاد پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 20:5 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
گاهی میتوان تمام زندگی را در آغوش گرفت پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 20:3 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
خدایا؟ پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 19:56 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
خواستم هرچه را که بوی تو میداد بسوزانم ؛ جانم آتش گرفت ! فــرقي نمــيکنه هــواي الان چند نــفره ست!! پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 19:52 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یك دهان شد هم آواز با ما:
تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو مي گويد
ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد!
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود.
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزم! من، خدایی خوب میدانم!
تو دعوت کن مرا با خود به اشکهایی،
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را ! تو خواهی یافت!
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو !
ز وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد!
تویی زیباتر از خورشید زیبایم،
تویی والاترین مهمان دنیایم که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت!
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟
رها کن آن خدای دور؟! آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را!
این منم پروردگار مهربانت.! خالقت!
اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی!
به پیش آور دو دست خالی خود را.
غریب این زمین خاکی ام!
آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمی فهمد. به نجوایی صدایم کن!
بدان آغوش من باز است قسم بر عاشقان پاک با ایمان!
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد!
برای درک آغوشم، شروع کن،
یک قدم با تو تمام گامهای مانده اش با من! kپنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 19:47 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
می دانم چه حسی هست این عاشقـــ
وقتی می نشینم ، وقتی راه می روم ،
وقتی می خوابم
وقتی صدایی می اید
وقتی سکوت است
چه می کنی با من که چنین راحت همیشگــــــی
من آنقدر دوستت دارم
از پریشانی یک لحظه دوست داشتنم آگاه بودی ،
تمام لحظه های عمرت برایم می گریستی ... kموضوعات آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها ![]() نويسندگان |
|||
![]() |