گروه هنری ستاره شب
گروه ارکستر ستاره شب شادی بخش مجالس شما
 
 
یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 19:38 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

سکوت من هیچ گاه نشانه ی رضایتم نبود !

من اگر راضی باشم ، با شادی می خندم ! 

سکوت همیشه به معنی "رضایت" نیست

گاهی یعنی:

خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی

 برای فهمیدن نمیدهند، توضیح دهم

 

عکس رويايي جديد

 

 

درست است که بعضی ها بوده اند...

و بعضی ها هستند....

و خیلی ها هم بعدا می آیند . . .


اما من میخواهم عزیز ِ دل تو باشم . . . !

میدانی . . . ؟

Photo-skin.ir-Light155

 

با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا

بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی !

خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام

تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت :

دوستت دارمــ خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا

چه لحظـــه دردآوریـــه،

اون لــحظه کــه میپرسه: خوبیــ؟

بغض تو گلوتــ میپیــچه ...

5 خط تایپ میكــنی، ولــی بــه جــای enter ...

همــه رو پاکــ می‌كــنی و می‌نویســی: ...

خوبــم مرســی تو خوبـــــی؟

صدا بزن مرا
مهم نیست به چه نامی
فقط میم مالکیت را آخرش بگذار
می خواهم باور کنم  ، مال تو هستم

اگــر دری میان ما بــود،
مــی‌کــوفتــم؛
درهــم مــی‌کــوفتــم!اگــر میــان مــا، دیــواری بــود،
بــالا مــی‌رفتــم، پــاییــن مــی‌آمــدم؛
فــرو مــی‌ریختــم!

شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ در دستم
بگفتم:خالقا! یارب؛ تو فکر کردی که من مستم؟
کجائی تو؟ چه هستی تو؟ چه میخواهی تو از قلبم؟
تو از مستی چه میدانی؟تو از قلبم چه میجوئی؟
تو فرعون را خدا کردی؛ تو شیرین را زفرهادش جدا کردی
سپردی تیغ بر ظالم؛ به مظلومان جفا کردی
به آن شیطان خونخوارت ، تو ظلم ، را عطا کردی
سپس گفتی : نشو کافر، تو فکر کردی که من مستم؟

فکر تخریب من نباش !
به آخر که رسیدی
دست تکان بده
خودم فرو می ریزم …

با یک نــــــگاه پاک بـــــــهم ، آشنــــا شدیم
با یک دو شاخه یاس، خوش و با صفا شدیم
من، تو شدم؛ تو، من شدی آن روز باشـکوه
تو، من شـــدی، من ،تو شــدم؛بعد ما شــدیم

گاهی دست خودم را میگیرم، می برم هوا خوری
یاد تو هم که همه جا با من است…
تنهایی هم که پا به پایم، می دود…
میبینی؟!
وقتی که نیستی هم، جمعمان جمع است…

گـاهـــی بـــا دویــــدن برای رسیدن به کـســـی،
دگــــر نـفـســــی بـــرای
مــانـــدن در کـنـــار او باقـــی نـــخواهـــد مــانــد . . .

خيلي حالم خرابه . . . لحظه ها خيلي سخت ميگذرن . .

دست و دلم به هيچ كاري نميره

خيلي وقته كه از ته دلم نخنديدم ، مدت زياديه كه خنده هام مصنوعيه

شبا خيلي دير ميخوابم ،

خواب ؟ ؟  . . كدوم خواب . . خدا  شب  رو واسه من آفريده . . واسه من و

 امثال من . .

شبا ميشينم زير سقف كوتاه آسمون ،‌ مينويسم و مينویسم . .

وقتي به خودم ميام ميبينم كه هوا روشن شده . .

هر روز همينطوره . . هر روز هوا روشن ميشه و روزاي من تاريكتر ميشه

 و شبام مشكي تر و عميق تر .

انگار تنها كسي كه منو به حال خودم رها نميكنه همين تنهائيه . .

هر روز و هرشب چهره ي ترسناكشو ميبينم

تو خواب ، تو بيداري ، تو عمق تيك تاك ساعت روي ديوار . .

هميشه دستاشو دور گردنم حلقه ميكنه و تا سر حد مرگ فشار ميده . .

بعدش وقتي كه چيزي به مردنم نمونده دستشو بر ميداره .

هميشه همينجوري منو بين مرگ و زنده موندن نگه ميداره . .

قدرتش از مرگ بيشتره . . آخه وقتي گلوم رو فشار ميده ،‌ تو اون لحظه مرگ

 نزديك ميشه که جونمو بگيره . . ولي تنهايي با يه نگاه مرگ رو فراري ميده .

     

            آره . . . حالم خرابه . .

               

                           لحظه ها خيلي سخت ميگذرن . . .

دستانم را بگیر معبودم .بی بهانه مرا در آغوشت بگیر دلتنگم

دلتنگ بودنها و نبودنها ، دلتنگ کوچه ها ، دوستها

من دلتنگم تنهاترین

خدایا این احساس رو از من بگیر ، این دلتنگیرو ، تنهایی رو این حس مادری رو

ازمن بگیر.

خدایا تا کی باید بشینم و چشم به معجزت بدوزم..

این امتحاناتت کی تموم میشه ،پاهام دیگه جون ندارن ،دستام میلرزه

میخوای انقدر ازم امتحان بگیری که رفوزه بشم؟؟ ...دیگه میخوام انصراف بدم

کم آوردم..رفوزه شدم ..از این درسای دنیا

نمیدونم با اونایی که توی امتحاناتت رفوزه شدن چیکار میکنی؟

درسته رفوزه ام ولی باز هم چشم امیدم فقط بخودته

نکنه منو از درگاهت برونی...نکنه دیگه تو اغوشت نگیری

خودت گفتی که تو از مادرهم بمن مهربانتری .

پس منو محکمتر بگیر محکمتر بغلم کن میخوام بیشتر از این احساست کنم

میخوام تو وجودت غرق بشم مهربانترین

امیدمو نا امید نکن

جزتو کسی رو ندارم

تنهام

حرفهای ناگفته ام به کی بگویم 

به کی بگویم درکم نکردی ولی تکرم کردی

به کی بگو چقدردلم برات تنگ شده

به کی بگو دنیای من فقط توی

به کی بگو اگه یه روز نباشی من هیچم

به کی بگوحالا دلم چقدرهوات کردم

به کی بگو حالا چقدربهت احتیاج دارم که کنارم باشی

به کی بگوکه.............

به کی بگویم.................

اَز آدمها بُت نسازیم!!!
این خیانت است.
هم به خودمان!
هم به خودشان!
خدایی می شوند که خدایی کردن نمی دانند! و ما در آخر می شویم سر تا پا کافرِ خدایِ خود ساخته...

نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن

نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی بـرای تپیدن

نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم

بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم

بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا

تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم

شـکسـت بـال مـرا برای پرواز ، سـوزاند دلــم را ، مـن مانـده ام و یـک عالـمه نـیـاز

نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم

نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم

نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید

پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت

این همان نیمه گمشده من است

پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد

یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده

مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود

همـه چیز را شکـسته بـود ، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود

دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی

با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم

جانم به درد آمـــد و روحــم در عـــذاب ، لعنــت بر آن احسـاس ناب

که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده

تنهايي را دوست دارم زيرا دروغي در آن نيست . . .


تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست . . .

تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست . . .

تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست . . .

تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم . . .

تنهايي را دوست دارم زيرا دلهاي شکسته هميشه تنهايند. .
.

برای خودت  زندگـــی کن


کسی که تـو را " دوست" داشته باشد ...


با تـو " می مانـد "


برای داشتنت  " می جنگد "


اما اگر دوستت  نداشته  باشد به هر بهانه ای می رود ...!

پسره به دختری که باهاش دوست بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیذاره
پسره : بگو میخوام برم استخر...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن، برو تو حموم و موهاتو خیس کن!
وقتی دختره میره حموم، پسره به دوستاش زنگ میزنه . . .
پسره و دوستاش یکی یکی میرن و. . .
این آخری که رفت حموم ، دیدن خیلی دیر کرد ، نه یک ساعت نه دو ساعت ، موند تو حموم...

رفتن تو حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته :

نامردا خواهرم بود . . .

  چه می شد دستانم به دستان گرمت گره می خورد؟

چه می شد آغوشم درآغوش گرم تو جا می شد؟

چه می شد اشک هایت با لبخندت یکی می شد؟

چه می شد بوسه هایم روی لب های سرخت جاری    می شد؟

چه می شد گل هایی را که هدیه دادم،درقلبت، سبد سبد      گل می شد؟

چه می شد اگر دوستم داشتی؟

     چه می شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



m

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 447
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 449
بازدید ماه : 629
بازدید کل : 16662
تعداد مطالب : 975
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 2