لعنت به نگاهی ؛
که نمیدانی معنایش رفتن است ،
یا ماندن ... !!!
گروه هنری ستاره شب گروه ارکستر ستاره شب شادی بخش مجالس شما |
|||
سه شنبه 21 آبان 1392برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
حکـــــــــــــــــــــایت من… حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقـــــــــــــــــــــی نداشت… دلباخته سفر بود اما همسفـــــــــــــــــــــر نداشت… حکایت کسی بود که زجر کشید اما ضجـــــــــــــــــــــه نزد… زخم داشت اما ننالیـــــــــــــــــــــد… گریه کرد اما اشک نریخـــــــــــــــــت… حکایت من حکایت کسی بود کـــــــــــــــــــــه… پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه ی صداها را بشنـــــــــــــــــــــود… لعنت به نگاهی ؛ که نمیدانی معنایش رفتن است ، یا ماندن ... !!! عشق من!چرا به من نمیرسی!؟ چشم هایم در اتش هراسی سرخ می سوزد برگرد و برای یافتن من به سرزمین دلم بیا بیا و هراس را از چشم هایم بگیر اینچا بی تو هیچ ابری نمی خندد مدت هاست صدای خندیدنشان را نشنیده ام من بی تو با این پاییز چه کنم؟! هوا دلگرفت و سنگین, عصرها سردو اندوهناک درخت ها پژمرده و غمگین و اسمان دلتنگ و بارانی ست من این پاییز را نمیخواهم تو نیستی اینچا پاییز است برگ ها همه از دوری تو ریخته است باد درخت ها را ازار میدهد من پاییز نبودنت را نمیخواهم برگرد و حجم اندوهناک این پاییز وحشتناک را از فصل های زندگی ام پاک کن من این پاییز را نمیخواهم! شیشه اش میشکند یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست؟ دیگری میپرسد شیشه ی پنجره را باد شکست؟ ...یک نفر میگوید شاید این رفع بلاست. دل من سخت شکست. هیچ کس هیچ نگفت که دلش را چه کسی بود شکست. غصه ام را هیچ کس نشنید. از خودم میپرسم ارزش قلب من از شیشه هم کمتر بود؟؟؟
اي کاش باور مي کرديم که … مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدي بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه اي با وي به دور از جدي بودن باشيم m نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها نويسندگان |
|||
|