گروه هنری ستاره شب
گروه ارکستر ستاره شب شادی بخش مجالس شما
 
 
یک شنبه 4 خرداد 1393برچسب:, :: 17:58 ::  نويسنده : سید معین طباطبایی

( بوسه )

مردی به همسرش این گونه نوشت:

عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش 100 بوسه برایت فرستادم.

عاشقتم ، اميدوارم حالت خوب باشه

 همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب داد : عزیزم از اینکه 100 بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم .

ریز هزینه ها : 1) با شیر فروش به 2 بوس به توافق رسیدم

 2) با معلم مدرسه بچه ها به 7 بوس به توافق رسیدم

 3) صاحب خانه هر روز می اید و 2-3 بوس از من می گیرد

5) با سوپر مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم بنابرین من آیتم های دیگری هم به او دادم

6) سایر موارد 40 بوس

نگران من نباش!! هنوز 35 بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا آخر این ماه با اون سر کنم 

( خیانت ) 

صدای زنگ تلفن، دختر کوچولو گوشی رو بر میداره سلام، کیه؟

- سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامان خونه است ؟ گوشی رو بده بهش

- نمیشه

- چرا !؟

چون با عمو جیمی رفتن تو اتاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن

- بابایی ما که عمو جیمی نداریم !!

- چرا داریم. الآن پهلو مامانه !!

- ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه

- چشم بابا جون

(چند دقیقه بعد) - بابا جون گفتم

- خوب چی شد؟

- هیچی. همین که گفتم یهو صدای جیغ مامان اومد بعد با عجله از اتاق اومد بیرون همینطور که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا ديگه تکون نمیخوره ؟

- خوب عمو جیمی چی؟

عمو جیمی از پنجره پرید توی استخر ولی ديروز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی . هنوز همون تو خوابیده !! يك صدای بامزه ای داد که نگو !!

- استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم اونجا منزل "اشنایدر" نیست؟

- نه

 

- ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم !

 

( شوخی دکتر )

 

مردی جوان در راهروي بيمارستان ايستاده ، نگران و مضطرب در انتهای کادر درب بزرگي ديده مي شود با تابلوی اتاق عمل ! چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج مي شود .

مرد نفسش را در سينه حبس مي کند.

 دکتر به سمت او مي رود مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند .

 دکتر : واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم . اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده . ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم، چشم چپ رو هم تخليه کرديم .

 بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی. روي تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زيرش رو تميز کنی و باهاش صحبت کنی، اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش رو برداشتیم !!!

 

 مرد سرش گيج می رود و چشمانش سياهی می رود . با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد و ...

 

دکتر : هه !! شوخی کردم ، زنت همون اولش مرد !!!

smilies1

 

( عشق خیالی )

 

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم

دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

 تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد ... حال دختر خوب نبود ... نیاز فوری به قلب داشت ... از پسر خبری نبود ... دختر با خودش میگفت : میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی ... ولی این بود اون حرفات؟ ... حتی برای دیدنم هم نیومدی ... شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم

 آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید ... چشمانش را باز کرد .

دکتر بالای سرش بود . به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟ دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده . شما باید استراحت کنید ... درضمن این نامه برای شماست .

 

دختر نامه رو برداشت ولی اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد . بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود : سلام عزیزم، الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام ! از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم . پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم ... امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه . (عاشقتم تا بینهایت)

smilies1

 

( نابینا )

 

 

یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش . تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند ! از پنجره ی حمام نگاه میکنه و میبینه حسن آقا کوره ست . بنابراین با خیال راحت همون جور لخت میره پشت در و در رو برای حسن آقا باز می کنه . حاج خانوم هم که خیالش راحت بوده حسن آقا چشماش نمیبیه و کوره ، همونطوری در رو باز می کنه که بیاد تو چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و حاج خانوم بود تعارفش میکنه و راه میفته جلو و از پله ها میره بالا و حسن آقا هم به دنبالش در ضمن بهش میگه : خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی! این طرفا؟ حسن آقا سرخ و سفید میشه و جواب میده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینیشه که آوردم خدمتتون !

 

( نژاد انسان ها )

 

روزی دختر کوچولویی از مادرش پرسید مامان نژاد انسان ها از کجا اومد ؟

 

مادر جواب داد : خداوند آدم و حوا را خلق کرد ، اون ها بچه دار شدند و این جوری نژاد انسان ها به وجود اومد دو روز بعد دخترک همین سوال رو از پدرش پرسید. پدرش پاسخ داد : خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد . دختر کوچولو که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت : مامان؟ تو گفتی خدا انسان ها رو آفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند من که نمی فهمم ! مادرش گفت : عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد نژاد و نسل خودم گفتم و بابات در مورد نسل خودش !!!

smilies1

 

( زن پیتر و همسایه )

 

بلافاصله بعد از اينکه زن پيتر از زير دوش حمام بيرون اومد پيتر وارد حمام شد . همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد ، زن پيتر يه حوله دور خودش پيچيد و رفت تا در رو باز کنه ! همسايه شون ، رابرت ، پشت در ايستاده بود .

 

تا رابرت، زن پيتر رو ديد گفت : همين الان 1000 دلار بهت ميدم اگه اون حوله رو بندازي زمين ! بعد از چند لحظه تفکر ، زن پيتر حوله رو ميندازه و رابرت چند ثانيه تماشا مي کنه و لذت میبره . خلاصه دیگه 1000 دلارو به زن پيتر ميده و ميره !! زن دوباره حوله رو دور خودش پيچيد و به حمام برگشت پيتر پرسيد : کي بود زنگ زد ؟ زن جواب داد : رابرت همسايه مون بود .

پيتر گفت : خوبه !! چيزي در مورد 1000 دلاري که به من بدهکار بود نگفت ؟!

smilies1

 

( شوخی شوخی جدی میشه )

 

 

روزی روزگاری یک زن انگلیسی قصد می کنه تا یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه ، شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزو می کنه که سفر خوبی داشته باشه . زن میگه : چی دوست داری سوغاتی واست بیارم؟ مرد می خنده و میگه : یه دختر ایتالیایی ! زن هیچی نمی گه و سوار هواپیما می شه و می ره . دو هفته بعد وقتی که زن از مسافرت برمی گرده، مرد توی فرودگاه به استقبالش می ره و بهش می گه : خب عزیزم مسافرت خوب بود ؟ زن : ممنون، عالی بود . مرد به شوخی می پرسه : خب سوغاتی من چی شد پس؟ زن : کدوم سوغاتی؟ مرد : همونی که ازت خواسته بودم ... دختر ایتالیایی ... زن جواب می ده: آهان! اون رو می گی؟ راستش من هر کاری که از دستم بر می آمد انجام دادم ، حالا باید 9 ماه صبر کنیم تا ببینیم پسر می شه یا دختر ؟؟؟

smilies1    smilies1

 


m

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 409
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 411
بازدید ماه : 591
بازدید کل : 16624
تعداد مطالب : 975
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 2