گروه هنری ستاره شب گروه ارکستر ستاره شب شادی بخش مجالس شما |
|||
یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
امروز كه از خواب بیدار شدم دلــــــــتـــنـــگــــی،
پـــیـــچـــیــــده نــیـــســــتـــ
یـــڪـ دلــــــ... یـــڪـ آســـمــــانــــــ...یـــڪـ بـــغــــضـــــ..
و آرزوهـــایــــ تـَـرڪـــ خـــورده!!
بــــه هــمـــیـــنــــ ســادگـیـــــ...
میخواهمتـــــــــــــــــ ـــ…
ولــــی…
دوری…
خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانـــــــت میرسد
نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ
![]() یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 19:38 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
سکوت من هیچ گاه نشانه ی رضایتم نبود ! من اگر راضی باشم ، با شادی می خندم ! سکوت همیشه به معنی "رضایت" نیست گاهی یعنی: خسته ام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی برای فهمیدن نمیدهند، توضیح دهم
درست است که بعضی ها بوده اند... و بعضی ها هستند.... و خیلی ها هم بعدا می آیند . . .
میدانی . . . ؟ ![]()
با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا چه لحظـــه دردآوریـــه،
اون لــحظه کــه میپرسه: خوبیــ؟ بغض تو گلوتــ میپیــچه ... 5 خط تایپ میكــنی، ولــی بــه جــای enter ... همــه رو پاکــ میكــنی و مینویســی: ... خوبــم مرســی تو خوبـــــی؟ ![]() صدا بزن مرا اگــر دری میان ما بــود، شبی در کنج میخانه گرفتم تیغ در دستم فکر تخریب من نباش ! با یک نــــــگاه پاک بـــــــهم ، آشنــــا شدیم گاهی دست خودم را میگیرم، می برم هوا خوری گـاهـــی بـــا دویــــدن برای رسیدن به کـســـی، خيلي حالم خرابه . . . لحظه ها خيلي سخت ميگذرن . .
دست و دلم به هيچ كاري نميره خيلي وقته كه از ته دلم نخنديدم ، مدت زياديه كه خنده هام مصنوعيه شبا خيلي دير ميخوابم ، خواب ؟ ؟ . . كدوم خواب . . خدا شب رو واسه من آفريده . . واسه من و امثال من . . شبا ميشينم زير سقف كوتاه آسمون ، مينويسم و مينویسم . . وقتي به خودم ميام ميبينم كه هوا روشن شده . . هر روز همينطوره . . هر روز هوا روشن ميشه و روزاي من تاريكتر ميشه و شبام مشكي تر و عميق تر . انگار تنها كسي كه منو به حال خودم رها نميكنه همين تنهائيه . . هر روز و هرشب چهره ي ترسناكشو ميبينم تو خواب ، تو بيداري ، تو عمق تيك تاك ساعت روي ديوار . . هميشه دستاشو دور گردنم حلقه ميكنه و تا سر حد مرگ فشار ميده . . بعدش وقتي كه چيزي به مردنم نمونده دستشو بر ميداره . هميشه همينجوري منو بين مرگ و زنده موندن نگه ميداره . . قدرتش از مرگ بيشتره . . آخه وقتي گلوم رو فشار ميده ، تو اون لحظه مرگ نزديك ميشه که جونمو بگيره . . ولي تنهايي با يه نگاه مرگ رو فراري ميده .
آره . . . حالم خرابه . .
لحظه ها خيلي سخت ميگذرن . . . دستانم را بگیر معبودم .بی بهانه مرا در آغوشت بگیر دلتنگم دلتنگ بودنها و نبودنها ، دلتنگ کوچه ها ، دوستها من دلتنگم تنهاترین خدایا این احساس رو از من بگیر ، این دلتنگیرو ، تنهایی رو این حس مادری رو ازمن بگیر. خدایا تا کی باید بشینم و چشم به معجزت بدوزم.. این امتحاناتت کی تموم میشه ،پاهام دیگه جون ندارن ،دستام میلرزه میخوای انقدر ازم امتحان بگیری که رفوزه بشم؟؟ ...دیگه میخوام انصراف بدم کم آوردم..رفوزه شدم ..از این درسای دنیا نمیدونم با اونایی که توی امتحاناتت رفوزه شدن چیکار میکنی؟ درسته رفوزه ام ولی باز هم چشم امیدم فقط بخودته نکنه منو از درگاهت برونی...نکنه دیگه تو اغوشت نگیری خودت گفتی که تو از مادرهم بمن مهربانتری . پس منو محکمتر بگیر محکمتر بغلم کن میخوام بیشتر از این احساست کنم میخوام تو وجودت غرق بشم مهربانترین امیدمو نا امید نکن جزتو کسی رو ندارم تنهام حرفهای ناگفته ام به کی بگویم به کی بگویم درکم نکردی ولی تکرم کردی به کی بگو چقدردلم برات تنگ شده به کی بگو دنیای من فقط توی به کی بگو اگه یه روز نباشی من هیچم به کی بگوحالا دلم چقدرهوات کردم به کی بگو حالا چقدربهت احتیاج دارم که کنارم باشی به کی بگوکه............. به کی بگویم................. اَز آدمها بُت نسازیم!!! نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن
نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم تنهايي را دوست دارم زيرا دروغي در آن نيست . . .
برای خودت زندگـــی کن
کسی که تـو را " دوست" داشته باشد ...
با تـو " می مانـد "
برای داشتنت " می جنگد "
اما اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه ای می رود ...! ![]() پسره به دختری که باهاش دوست بود میگه : رفتن تو حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو باهم زدند و گوشه حموم افتادن و روی دیوار حموم نوشته : نامردا خواهرم بود . . . چه می شد دستانم به دستان گرمت گره می خورد؟
چه می شد آغوشم درآغوش گرم تو جا می شد؟ چه می شد اشک هایت با لبخندت یکی می شد؟ چه می شد بوسه هایم روی لب های سرخت جاری می شد؟ چه می شد گل هایی را که هدیه دادم،درقلبت، سبد سبد گل می شد؟ چه می شد اگر دوستم داشتی؟ چه می شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 19:17 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
ببار بارون ببار نم نم ببار بارون که دلگیرم ببار بارون که غمگینم ببار بارون دلم تنگه ببار ای نم نم بارون ببار امشب ببار تا صبح ببار امشب دلم خسته اس ببار امشب دلم تنهاس ببار و با صدات بشکن سکوت این شب غمساز باردگر نامه تو بازشد مستی ام از نامه ات آغازشد نام خدازیور آن نامه بود من چه بگویم كه چه هنگامه بود؟ بوسه زدم سطر به سطر تو را تا كه ببویم همه عطر تو را عطر تو در نامه چها میكند غارت جان و دل ما میكند ازغم خود جان مرا كاستی بار دگر حال مرا خواستی بی تو چه گویم كه مرا حال نیست مرغ دلم بی تو سبكبال نیست هرچه كه خواندم دل تو تنگ بود حال من و حال تو همرنگ بود بی تو از این خانه دل شاد رفت رفتی و باز آمدن ازیاد رفت من بوسه های خیس تو را قاب کرده ام
دل را شبانه راهی مهتاب کرده ام
چشمی که تا سحر سر راهت نشسته بود آرام، کنج خلوت دل خواب کرده ام افسوس !بی تو می گذرد لحظه ها... ولی با حس بوسه ات ،یخ دل آب کرده ام رقصنده گیسوان من از دست های تو تاب ترانه از تو چه بی تاب کرده ام من...باغ بازوان تو ... نیلوفر خیال دور از تو غرق در شب مرداب کرده ام گفتی که بار آخر و یک بوسه از شما!! صد بوسه از تو در سفر خواب کرده ام من رو به رو ی عکس تو هر روز ساکتم نقشی ز(( بوس آخر ))تو قاب کرده ام
من انگار نابینایی
یک دخترو دیدم
داشت گریه میکرد ..!!!
میگفت ...
هیچ کس !!!
به من بازی نمیکند ...
ته دلم گفتم : تو بزرگ شو ببین ,
ببین چه بازی های باهات میکنن
برای خیانت ...
هزار راه است ...
اما هیچ کدام به اندازه ی تظاهر به دوست داشتن کثیف
نیســـــــــــــــــــــــــــت ... نمي خواستم کسي را دوست داشته باشم
بيهوده ديوانه اش شوم
و دلم بشکند ...
اما تو ؛
تو را نميدانم
نميدانم چگونه آمدي
اما آمدي
دلم را به تسخيرت در آوردي
و مرا ديوانه ات کردي
چه مهربانانه لبخندي بر لبانم گذاشتي
و با خنده هايت مرا به پرواز در آوردي
و اين را ميدانم
تو را از ته دل دوست ميدارم ..
آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـی گذارنــد، هرچه دلم را خالی میکنم باز پر میشود از تو…عجب برکتی دارد دوست داشتنت… درد داره... ![]() به یک “نترس” به یک “نوازش” به یک “آغوش” به یک “دوستت دارم” خلاصه بگویم به “تو” نیازمندم ! خارپشتی شدهام … ببینمت . . . روزی می شود که برگ برنده ات دل می شود… روزهــاے بـارونـے رو خیلے “دوست دارَمـ” دست سرنوشت را … یواشــــکی دوستم داشته باش !
شاهــــــزاده ی منــــ دیــر کن امــا بیـــــا
آموخته ام که خوب بلدی..خیلی خوب..که حرص مرا درآوری..که عذابم دهی..
چقدر تلاش میکنی یا بقول خودمان جان میکنی که بد بودنت را با تمام وجود
ثابت کنی.. که نشان دهی آنی که جایی در میان رویآهایم داشت نیستی من با تمام مشکلات و دردهایم هنوز خوشم..توهم خوشی با خنده هایی
که تمسخر من دلیلشان است...
تو خوشی با تک تک کسانی که لیاقتت را دارند و خوش باش که من هیچ
حسادتی نمیکنم به تو...تویی که زور میزنی عذابم دهی.. سکوت های من(همان هایی که تو ازشان برای زجر بیشترم استفاده میکنی)
در برابر تمام کارهای تو یعنی چقدر ساده بودم که تورا انتخاب کردم........
نه! فکر انتقام ندارم..خدایی آن بالاست مگر نه؟ سپرده ام به او که هرچه
میخواهد با من و زندگیم بکند... زندگی ای که تو دیگر آرزویش نیستی! و چقدر دروغ نوشته ام که تورا "خوب"،فراتر از خوب میدانستم..
خودت شاید ندانی اما من خوب میدانم بیرونت کرده ام
از جهانی که بی تو بسیار زیباتر بود... میدانی..خیلی وقت نقشت در زندگیم تمام شده..بیخود نیآ میان سکانس هایی که قرار نبود باشی سخت است در خوش گذرانی هایت هم افکار آزارت دهند
و طعم زهرمار به خود بگیرند لحظات شادت... *زندگی جان! دیگر رمق بازی کردن ندارم..تو بردی * بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی.. * دلت بگیره ولی دلگیری نکنی.. * شاکی بشی ولی شکایت نکنی.. * گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا شن.. * خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری.. * خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیدش بگیری.. *خیلی دلتو بشکنن ولی تو فقط سکوت کنی..
دلم میخواهد زندگی ام را موقت بدهم دست یک آدم دیگر بگویم
تو بازی کن تا برگردم..فقط نسوزی!! *صفحه های تقویم مرا یاد گذر زمان می اندازد *نمیدانم پس کی زندگی شروع میشود *باید خودم را ببرم خانه! *باید ببرم صورتش را بشورم *ببرم دراز بکشد *دلداریش بدهم،فکر نکند.. *بگویم نگران نباش،میگذرد.. *باید خودم را ببرم بخوابد "من" خسته است...!!! دل ... میگن سه موقع دعا برآورده میشه: پرسیدم دوست بهتر است یا برادر ؟ گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می کند یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 19:7 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
های قشنگ سلنا جونم که الان دبی هستش.
قصه درد
دوباره شب شده بود و نبودنت یادم اومد دوباره تو نیستی و خاطره خاطرم اومد دوباره اون چشمای تو خوابو گرفته از چشام دوباره اون تبسمات خنده نذاشته رو لبام دوباره اون طرز نگات اشکو بهم هدیه کرد دوباره یاد دستات مرگو برام جلوه کرد دوباره یادم اومد لحظه ی آخرو خدا همون وقتی که رفتی و دستت شد از دستم جدا دوباره من تنها شدم بین تموم آدما دوباره من رسوا شدم بین تموم عاشقا دوباره من شعر گفتم و نوشتم از نبودنا از این همه در به دری،نخواستنا،ندیدنا
دوباره من نشستم کنار عکس ماهت تموم اشکای من،فدای یک نگاهت دوباره نامه هاتو از اول از بر میکنم خودم نمیدونم چطور بی تو این جا سر میکنم دوباره من خسته شدم،بغض میکنم،اشک میریزم میگم کاشکی بیای و زنده بمونم عزیزم
دوباره اینجا تنها،حرف میزنم با گل ها میگم کجایی گلم رفتی کجای دنیا؟؟؟
دوباره موج غم ها زد به خشکی دلم دوباره طوفان درد نشست کنج ساحلم
دوباره باز دلم کرد واسه دیدنت بهونه حتی نذاشتی برام یه خبر، یه نشونه
دوباره باز تنهایی میشینم زیر بارون من خواستمت چه راحت رهام کردی چه آسون
دوباره باز ستاره پرسید ازم چه خبر...؟ گفتم دیگه نمیاد،دعام نداره اثر
دوباره باز بنفشه لب به نصیحت گشود اما چه فایده دلم با حرفای گل نبود
دوباره باز قاصدک اومد گفتم کجا بود گفت ندیدمش اما... شاید پیش خدا بود
دوباره گفتم بگرد شاید که پیدا بشه گفت که ببین دختره،اون دنبال یارشه
دوباره من خندیدم بین هزار و یک درد
تموم شد قصه ی ما، قصه ی یک زن و مرد....!
محاکمه.
جلسه محاكمه عشق بود، عقل قاضی، و عشق محكوم....
به دلیل تبعید به دورترین نقطه مغز یعنی فراموشی ،
قلب تقاضای عفو عشق را داشت ولی همه اعضا
با او مخالف بودندقلب شروع كرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی كه هر روز آرزوی دیدن چهره زیبایش را داشتی؟ ای گوش مگر تو نبودی كه در آرزوی شنیدن صدایش بودی ؟ وشما پاها كه همیشه مشتاق رفتن به سویش بودید حالا چرا اینچنین با او مخالفید ؟ همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك كردند،تنها عقل و قلب در جلسه ماندند عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند ، ولی متحیرم با وجودی كه عشق بیشتر از همه تورا آزرده چرا هنوز از او حمایت میكنی !؟ قلب نالید و گفت: من بی وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تكه گوشتی هستم كه هر ثانیه كار ثانیه قبل را تكرار میكند و فقط با عشق میتوانم یك قلبی واقعی باشم...
خدا..الوسلام منزل خداست؟ این منم مزاحمی که آشناست. هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست. شما که گفته اید پاشخ سلام واجب است به ما که رسید .حساب بنده ها یتان جداست الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد. خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست ؟ اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم. شنیده ام که گریه بر تمام درد ها شفاست دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست الو مرا ببخش . باز هم مزاحمت شدم دوباره زنگ میزنم.
دوباره ... تا خدا خداست.
رفیق با مرام دو تا رفیق عاشق یک دختر میشن
دختره میگه من 2 جام مشروب برای شما میارم
تو یکیش زهر ریختم....
هرکس زنده بمونه اون با من ازدواج میکنه...!
رفیق اولی میخوره میگه: به سلامتی این که من بمیرم
و رفیقم به عشقش برسه،
رفیق دومی میخوره میگه: به سلامتی این که من بمیرم
و رفیقم به عشقش برسه.
بعد دختره یه پیک میخوره میگه زهر تو این بود!
میخورم به سلامتی این که رفاقت این دو رفیق به هم نخوره...
به افتخاره همه دختر پسرهای باوفا وبامرام......♥
خیلی سخته... سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند. سخت است درک کردن دختری که غم هایش را ...
خودش میداند و دلش که همه تنها ...
لبخند هایش را میبینند ...
که حسرت میخورند به خاطر شاد بودنش ...
به خاطر خنده هایش ....
و هیچ کس جز همان دختر نمیداند چقدر تنهاست ...
که چقدر میترسد از باختن ...
از اعتماد بی حاصلش ...
از یخ زدن احساس و قلبش ...
از زندگی ...
نخندبه سرآستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید، ارباب...
نخند!
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری...
نخند!
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چندثانیه ی کوتاه معطلت کند...
نخند!
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش جمع شده...
نخند!
…به دستان پدرت،
به جاروکردن مادرت،
به همسایه ای که هرصبح نان سنگک می گیرد،
به راننده ی چاق اتوبوس ،
به رفتگری که درگرمای تیرماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چرت می زند،
به پلیسی که سرچهارراه باکلاه صورتش رابادمی زند،
به مجری نیمه شب رادیو،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته ودرکوچه ها جارمی زند،
به بازاریابی که نمونه اجناسش را روی میزت می ریزد،
به پارگی ریزجوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که درخیابانی شلوغ ماشینش پنچرشده،
به مسافری که سوارتاکسی می شود و بلند سلام می گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که باکیفی بردوش به دستی نان دارد و به دستی چندکیسه میوه وسبزی،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که در بانک از تو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگرنمایشی
….نخند،نخند
که دنیا ارزشش راندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای آدمها بخندی!!
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند!!!
آدمهایی که هرکدام برای خود وخانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بارمی برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جار می زنند
سرما و گرما می کشند،
وگاهی خجالت هم می کشند،…….خیلی ساده...
ستایش میکنم پرودگارم راپروردگارا! ستایش میکنم تو را که سزاوار ستایشی
تویی که قادری بر ناتوانی ام
تویی که حاضری بر اعمالم
تویی که واقفی بر احوالم
تویی که مالکی به دنیایم،
و تویی محیطی بر هرچه هستم و به هر آنچه میاندیشم...
ستایش میکنم تویی را که دوستم داری و بحال خویش وا نمیگذارییم..
تویی که مرا با تمام بدیهایم
" به حرمت پاکی نهادم که از سرشت و ذات پاک توست"
و به بزرگی و ببخشش بی کران و بی منتت، میبخشی و تنها نمیگذاریم...
ستایش میکنم تو را که امید نامیدانی،
همراه بی کسانی و
تسکین درد مندانی و هم سفره ی نیازمندانی..
ستایش میکنم تو را که توبه پذیری
و ستایش میکنم تو را عاشق ترینی
ستایش میکنم تو را که خدایی...
![]()
ممنوع است
شراب خواستم… گفت : ” ممنوع است ” آغوش خواستم… گفت : ” ممنوع است ” بوسه خواستم… گفت : ” ممنوع است ” نگاه خواستم… گفت: “ ممنوع است ” نفس خواستم… گفت : ” ممنوع است “ … حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ، با یک بطری پر از گلاب ، آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ، سنگ سرد مزارم را و … GetBC(363); یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 19:6 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب ترس را با جرأت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب زشتی را به زیبایی،
جواب توهم را به روشنی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب همدلی را با رازداری،
جواب پشتکار را با تشویق،
جواب اعتماد را بی ریا،
جواب بی تفاوت را با التفات،
جواب یکرنگی را با اطمینان،
جواب مسئولیت را با وجدان،
جواب حسادت را با اغماض،
جواب خواهش را بی غرور،
جواب دورنگی را با خلوص،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی ،یک روزی ، یک جوری ، یک جایی به تو باز می گردد
![]() یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 18:40 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
تو بگو ای گل سرخ راز سرخی تو چیست برگهایت همه سبز دشتهایت همه راز از کی جویم این همه راز تو را با تو هستم ای گل ای که در پهنه قلبم جاری من به دنبال تو ام تو کجای ای گل تو دشتها تنها یا که در بیشه گل من تو را می جویم دستهایم خالی پاهایم لرزان از بس که دویده ام به دنبال تو سرگردان تو نگفتی با من راز سرخی تو چیست شاید هم ز بس که تو گریانی یا که در قلب من حیرانی راز سرخی تو چیست ای گل سرگردان قلب من تنها نیست با تو همزاد شده نگرانم ای گل نگرانم ای گل باز هم تو نگفتی با من راز سرخی تو چیست کسی چون تو مرا غریب و تنها نگذاشت، اینگونه در التهاب فردا نگذاشت ﻫﺮ ﺁﺩمی ﮐﻪ ﻣﯿﺮﻭﺩ . . . ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ جایی به ﯾﮏ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺑﺮمبگردد ! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﺴﺖ ! ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ ! :: خاطره یعنی یک سکوت غیر منتظره میان خنده هایی بلند! :: :: میگوینــد: بــاران کــه میزنــد , بــوی ” خــاک “بلنــد می شــود… امــا ,اینجــا بــاران کــه میزنــد ; بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …! :: :: دلم که گرفته باشد باصدای دستفروش دوره گرد هم گریه میکنم! چه رسد به مرور خاطرات باهم بودنمان… :: :: بارانِ سربی میشود وقتی نیستی میریزد بر سرم خاطراتـــــتــــــ . . . :: :: من هر روز تلاش می کنم که در خاطرم بماند و تو هر روز تلاش می کنی که فراموش کنی … چه بلاتکلیفند خاطراتمان ! :: :: می آیی . . . عاشق می کنی . . . محو میشوی . . . تا فراموشت می کنم ، دوباره می آیی . . . تازه می کنی خاطراتت را . . . محو میشوی . . . . کوه های غرورم از گناه رفتنت آب شده ؛ تا قبل از سیل برگرد … سیل که بیاید همه را با خود می برد حتی خاطراتت را ! :: :: موقع Delete فولدر خاطراتت ، ذهنم Error می دهد ! گمانم یکی از فایلها در حال اجراست . . . جمله های عاشقانه کوتاه زیبا کاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود تا هروقت از سر دلتنگی به رویش دست می *کشیدم ، تو از درونش با آرزوی من بیرون می آمدی … :: :: من خاطرت را میخواستم نه خاطره ات را . . . :: :: زیر درخت سیب نذر کرده ام به آمدنت … فصل شکوفه زدن از خاطرات نزدیک است ! :: :: میروم تا در آغوش خاک قرار گیرم ، و تمام خاطراتمان را به خاک بسپارم چون دیگر بعد تو پناهی بهتر از آغوش خاک ندارم . . . :: :: دست خالی* که نمی*شود به پیشواز خاطره رفت ! من هم وقتی* چمدانم پر از گریه شد راه می**افتم … به هم میرسیم ۳ نفر میشیم من و تو و شادی از هم دور میشیم ۴ نفر میشیم تو و تنهایی، من و خاطره :: پسر: ضعیفه!دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم! دختر: توباز گفتی ضعیفه؟ پسر: خب… منزل بگم چطوره؟ دختر: وااااای… از دست تو! پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟ دختر:اه…اصلاباهات قهرم. پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟ دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟ پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا. دختر: … واقعا که! پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟ دختر: لوووس! پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها! دختر: بازم گفت این کلمه رو…! پسر: خب تقصرخودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم… هی نقطه ضعف میدی دست من! دختر: من ازدست توچی کارکنم؟ پسر: شکرخدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم… لیلی قرن بیست ویکم من! دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه! پسر: صفای وجودت خانوم! دختر: می دونی! دلم… برای پیاده روی هامون… برای سرک کشیدن تومغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها… برای بوی کاغذ نو… برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه… آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره! پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه… برای دیدن آسمون چشمای تو… برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم… برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم….! دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “خاتون” پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی! دختر: ولی من که بور بودم! پسر: باشه… فرقی نمی کنه! دختر: آخ چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام گره می خوردن… مجنون من… پسر: … دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی؟ پسر: … دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن… پسر: … دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای توبشم… پسر: خدا… نه… (گریه) دختر: چراگریه میکنی؟ پسر: چرا نکنم… ها؟ دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه… بخند… زودباش… پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم… دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی؟پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم… دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد … پسر: … دختر: دوباره ساکت شدی؟ پسر: برات… کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… ویه بغض طولانی آوردم…! تک عروس گورستان! پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…! اینجاکناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم… نه… اشک و فاتحه نه… اشک و فاتحه و دلتنگی امان… خاتون من! توخیلی وقته که… آرام بخواب بای کوچ کرده ی من… دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…! نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰! بعد از تودیگر مرد نیستم اگر بخندم… اما… تـوآرام بخواب دلتنگ که باشی آدم دیگری میشوی.
خشن تر , عصبی تر , کلافه تر , تلخ تر …!!! و جالب تر اینکه با اطراف هم کاری نداری!... همه اش را نگه میداری… و دقیقا" سرهمان کسی خالی میکنی که دلتنگ اش هستی !!! ![]() یک بار گفته بودم .... پاییز دیر می اید و زود میرود مثل خیال تو نیست که زود می اید و دیر میرود.... اما باید بگویم من...... پاییزی را دیدم که دیر آمد و دیر رفت...... من خیالی را فهمیدم که نیامد .. نرفت مشکل از پاییز بود یا خیال ِتو.. و یا من... روزهاست که دیگر به هیچ مشکلی فکر نمی کنم...
![]() یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 18:19 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
یک شنبه 19 آبان 1392برچسب:, :: 18:14 :: نويسنده : سید معین طباطبایی
![]() تفاوت دختران سال 81 با 91
k
دکتر دوم : از دو حال خارج نیست ، یا دروغ میگه ، یا سایکوز حاد داره! دکتر اول : نه ، فقط لکنت زبون داره !!! . . . خوب هم که باشی ، از بس بَدی دیده اند خوبیهایت را باور نمیکنند. نفرین به شهری که در آن غریبه ها آشناترند . . . یه وقتایی هم هست سر کلاس از بغل دستیت میپرسی چیزی میفهمی ؟ اونم میگه نه بابا ینی اون لحظه انگار دنیا رو بهت دادن :دی . . . دوستم میگفت پیاز تنها ماده غذایی هست که میتونه اشک آدمو در بیاره من برای اینکه ثابت کنم اشتباه میکنه یه نارگیل برداشتم و زدم تو سرش اونم کاملا به اشتباهش پی برد . . . جملات خنده دار جدید به یک اتفاق خوب جهت افتادن نیازمندیم! خرید در محل! . . . اگه پنج تا دونه پاستیل داشته باشم و دوستم دو تاش رو برداره من میمونم و یه دوست مرده و پنج تا دونه پاستیل درس حساب کردم !؟ . . . طنز نوشتاری جدید این چند روزه بس که با کامپیوتر کار میکنم قاط زدم امروز قوری از دستم افتاد کف آشپزخونه کثیف شد داشتم دنبال ctrl+z میگشتم ) . . . من : دلار شده ۳۵۰۰ دوستم : کجای کاری شده ۴۰۰۰ من : نه بابا من لحظه ای دارم چک میکنم از تو اینترنت دوستم : برو بابا اینترنتت قدیمیه ! ) . . . زندگی به من آموخت هر چیز قیمتی دارد پنیر مجانی فقط در تله موش یافت می شود ! . . . نبوغ و نقشه هایی که من در فرار کردن از مدرسه داشتم مایکل اسکوفیلد توی فرار از زندان نداشت من حیف شدم! . . . متن خنده دار جالب توی تاکسى اگه دقیقا جایى که میخواى پیاده شى به راننده بگى، ۵۰ متر جلوتر وامیسته! ولى اگه ۵۰ متر قبل از مقصد بگى فورا ترمز میگیره !!:| . . . یه فامیل داریم ۲۸ ساله بیکاره! اگه دو سال دیگه بیکار بمونه بازنشسته میشه؟ . . . جملات کوتاه طنز همسرت را قبل از ازدواج بیازما نه یکبار ، بارها اما بعد از ازدواج آزمایشش نکن در آزمونها همراهیش کن ! . . . از والدین محترم تقاضا دارم وقتی توی یه محیط پر رفت و آمد بچه تون رو به صورت افقی بغل میکنین ، حتما کفشاشو دربیارین . . . دختره بهم زنگ زده جای اینکه من بگم شما اون میگه شما! منم در عین ناباوری گفتم ببخشید اشتباه برداشتم خداحافظ . . . یه بار جوگیر شدم سیدی شجریان خریدم صبح از خونه راه افتادم گذاشتم رسیدم محل کارم هنوز شروع نکرده به خوندن . . . چیز چیست ؟! کلمه ایست شگفت انگیز در زبان فارسی که میتواند جایگزین تمـــام کلمات دیگر شود . . . جوک کوتاه و خنده دار پدر و مادر عزیز اگه صبح وقتی که از خونه بیرون میرین من پای اینترنتم و وقتی که برمیگردین خونه من بازم پای اینترنتم الزاما معنیش این نیست که از وقتی رفتین تا وقتی که اومدین من پای اینترنت بودما ! با تشکر فراوان ! . . . داداشم یه گوشه خونه لاتی نشسته بود همه بهش خندیدیم بعد پسر داییم بهش میگه بیا از دور خودتو ببین خیلی خنده دار شدی ! . . . دقت کردین وقتی یکی میره خارج اولین کاری که میکنه گرفتن عکس با شلوارک تو خیابون هستش ؟؟ . . . یه مگس رو هوا بود در یک چشم به هم زدن رو هوا گرفتمش با کلی افتخار به بابام گفتم حال کردی ؟؟!! سرش رو تکون داد گفت خاک بر سرت ، جوونای هم سن تو هواپیمای بدون سرنشین میگیرن رو هوا ، تو هنوز مگس شکار میکنی . . . تنهایی یعنی مادری که تو رو ۹ ماه تو شکمش تحمل کرد ولی تو بعضی مواقع طاقت نداری یه لحظه تحملش کنی . . . رفتم عکس ۳*۴ گرفتم خانومه انقد با فوتوشاپ بهش ور رفت که الان نیم ساعته نشستم به عکسه نگا میکنم تا به جا بیارمش ! . . . دیروز، پینوکیو آدم شد و امروز ، آدمها پینوکیـو ! من از عاقبت مادربزرگ می ترسم اگر فردا ، شنل قرمزی گرگ شود . . . . . . ﻳـــﻪ ﻭﻗتی ﻓﺮﺍﻣﻮﺷـی ﻳــﻪ ﺑﻴﻤﺎﺭی ﺑﻮﺩ ﻣﺜﻞ ﺍﻻﻥ ﻧﺒـــﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻌـمت ﺑﺎﺷه…! . . . ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﮐﺴﯿﺎ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ … ﺩﺍﺭﻥ ﯾﻪ ﺟﺮﯾﺎﻧﯿﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺟﻠﻮﯾﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﻦ ، ﺟﺎﯼ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺳﻪ ﯾﻬﻮ ﻣﺴﺎﻓﺮِ ﻣﯿﮕﻪ : “ﺁقا ﻣﺮﺳﯽ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻢ” یکی نیست به اینا بگه چرا با احساسات مردم بازی می کنید ! . . . ما بچه بودیم یه بازی بود به نام : «همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» … صد برابر پلی استیشن ۳ لذت داشت ! . . . خدایا مارو ببخش که در کار خیر یا “جار” زدیم… یا “جا” زدیم… . . . تا حالا دقت کردین چقدر حرص آوره که سر غذا دقیقا اون چیزی رو بر میدارن که تو کلی تو ذهنت واسش نقشه کشیده بودی . . . امروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم ۵۰۰۰۰ تومان . یه ده هزار تومنی داد! سه تا پنج هزار تومنی داد! پنج تا دو هزار تومن داد! پونزده تا هزاری! یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت،نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه! طفلی خودشو کشت ۵۰ تومن منو جور کرد! . . . سعی نکن به یک خوک آواز خواندن یاد بدهی هم وقت خودت را هدر می دهی و هم خوک را اذیت می کنی ! (مارک تواین) . . . نقاش نیستم ، ولی دلم برایت پر می کشد ! . . . دوتا جمله خفن دارم نه حسین پناهی گردن میگیره نه دکتر شریعتی موندم چیکارش بکنم ! . . . یه ضرب المثل چینی است میگه: تا ایران هست بازیافت چرا؟!؟ . . . دقت کردین !؟ احتمال اینکه جهتی که یو اس بی رو تو بار اول وصل میکنی درست باشه یک در میلیونه ! . . . ممکن است شاهزاده ام را پیدا کنم اما پدرم همیشه پادشاه من خواهد ماند! . . . بعضیا تو زندگیت نقش دیوارو بازی میکنن نه دوست داری خرابشون کنی ؛ نه میتونی بهشون تکیه بدی … !!! . . . بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست غم دل با که توان گفت که دلداری نیست رو مداوای خود کن ای دل از جای دگر کندر این شهر طبیب دل بیماری نیست . . . . . . وقتی عمق یک ارتباط رو نمیتونی تخمین بزنی شیرجه زدن… اصلا کار عاقلانهای نیست! . . . مرگ حقه ! تنها حقی هست که اگر نگیری هم بهت میدن ! . . . رئیس جیست!؟ : فردی که وقتی شما دیر به سر کار میروید خیلی زود میآید و زمانی که شما زود به اداره میروید یا دیر میآید و یا مرخصی است …! . . . به یک نفر مسلط به زبان آدمیزاد برای رفع پاره ای دلتنگیها نیازمندیم ! . . . نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد ! امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی ! . . . چشم هایم را به بیمارستان می برم.. نمی دانم چه مرگشان شده! هر شب در خواب جایشان را خیس می کنند…! . . . طلا باش… تا اگه روزگار آب ات کرد, روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود سنگ نباش… تا اگر زمانه خرد ات کرد, تیپا خوردهء هر بی سر و پایی بشوی..!!! . . . شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر. شخصیت من چیزیه که من هستم، اما برخورد من بستگی داره به اینکه ” تو ” کی باشی… . . . زنی که سرو صدا داره یعنی دوستت داره از زنی که ساکت شده بترس یعنی پایان . . . . از این طرح هزاران لبخند که هیچی به ما نرسید. حالااگه یه طرح هزاران فحش بذاره من یه نفری همه رو برنده میشم ! . . . تو گذشته میگفتن پزشک محرمه.. کم کم عکاس و فیلم بردار هم محرم شدن حالا هم که دى جى و گروه موسیقى محرم شدن اینجور که من فهمیدم الان فقط داداشاى عروس و دوماد نامحرمن! . . . یکی از خاصیتهای بهشت اینه که اونجا آدمای اطرافت اون گوشهشون یه دکمهی “Ask me later” دارن. . . . بعضیا برای اینکه ظاهرشونو حفظ کنن باطنشونو نابود میکنن….!!! . . . آنقدر بدم میاد ازاینایی که از سادگی و صداقت بچگیامون سواستفاده می کردن و حرف می کشیدن ازمون! الان که بزرگ شدم میفهمم چه مسائل فوق سری ای رو لو دادم !!! . . . یه سری استکان هست آدم میخواد چای بخوره دماغش میره تو استکان مهندسین یه فکری به حالش کنین ، خعلی رو مخه ! . . . چه لحظه باشکوهی بود اون لحظه..! وقتی معلم میبردمون پا تخته ازمون درس بپرسه وسطش زنگ می خورد..! . . . یکی از مزایای پسر بودن اینه که هرچقد دلت خواس میتونی گریه کنی آخرش دستتو محکم بمالی به چشمت، هیچچچچی نمیشه! نه ریمیلت پخش میشه نه سایه ات بهم میریزه ….! . . . مسخره ترین سوالی که میشه از یکی پرسید: - میتونم بهت اعتماد کنم ؟! در تاریخ حتی یک مورد هم جواب منفی ثبت نشده!!!! . . . کاربردی ترین چیزی که من از کتاب علوم دوران مدرسه یاد گرفتم اینه که وقتی در ترشی یا مربا باز نمیشه, بگیرمش زیر آب گرم !!:دی . . . سلامتیه اونایی که خودشون سنی ندارن ولی روزگار دلشونو پیر کرده … . . . گفت:اینقدر سیگار نکش میمیری گفتم:اگه نکشم میمیرم گفت:اگه بکشی با درد میمیری گفتم:اگه نکشم از درد میمیرم گفت:هوای دودی جلوی درد رو نمیگیره گفتم:هوای صاف جلوی مرگو میگیره؟ یه کم نگاهم کرد و گفت : بکش ….. . . . یکی از بدترین لحظه های زندگی وقتیه که فیلم رقصیدنت رو توی جمع نگاه می کنی . . . به دوستم گفتم سه بار پشت سر هم بگو سه سیر سرشیر سه شیشه شیر ! نامبرده حدود یک ساعته لکنت زبون گرفته ! . . . تا حالا دقت کردین وقتی یه نفر شمارو دعوت به دیدن یه فیلمی که قبلا خودش دیده میکنه تو مدت فیلم یه جوری نگاتون میکنه که انگار خودش فیلمو ساخته؟!!! . . . مهندس کیست؟ در واقع “مهندس” به کسی میگن: که تو کاری تخصص داره و کاری رو به خوبی انجام میده. … همین کلمه ی “مهندس” با حفظ سِمت, به کسایی که تو یه کاری گند میزنه هم گفته میشه. بعد در جای دیگه ممکنه “مهندس” در قالب یک اسم اشاره, به کسی که اسمشو نمی دونیم هم استفاده بشه. همچنین اگه همین کلمه ی “مهندس” خوب ادا شه, میتونه در حکم فحش هم باشه . . . آدﻡ ﻫﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻴﺴﺘﻦ ﻣﻴﺮﻥ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻴﺸﻦ ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻥ . . . . . . “چک آب” چیست !؟ به عملی که در آن فرد قبل از وارد شدن به توالت شیر آن را باز کرده و از وصل بودن آب اطمینان حاصل میکند تا مبادا بعد از اتمام کارش دچار مشکلات ناشی از بی آبی در توالت گردد ! . . . بسلامتی اون رفیقی که حاضره بخاطر رفیقش کنارش باشه و بد بگذرونه…! . . . مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود : مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد ! اگر در عشق شکست خوردید ان اخر دنیا نیست . . . یه بار شیطون گولم زد، رفتم از جیب بابام ۲۵ تومن (۲۵ تا یه تومنی) ورداشتم رفتم پفک اینا خریدم، عصرش عذاب وجدان گرفتم، رفتم از کیف مامانم ۵۰ تومن ورداشتم گذاشتم تو جیب بابام. . . . یادش بخیر بچه بودیم اون موقع ها شماره ها روی تلفن نمی افتاد ! زنگ میزدیم مزاحم میشدیم یه بار زنگ زدم یه دختره گوشی رو برداشت ، منم فوت میکردم ! دختره گفت ، خوب حالا من با فشار دادن یک دکمه ….. آقا ما هم از ترسمون سریع قط میکردیم ! یه همچین اسگل هایی بودیم ما !!! . . . (توصیه هایی برای سادیسمی شدن) سر جلسه امتحان تقلب اشتباه برسونین به دوستتون ! به بچه همسایه بگید اگه یه خودکار رو قورت بده ، بزرگ شه مهندس میشه ! از کنه ای که نیشتون زده ، دیه بگیرین ! شونه های مگسائی رو که تازه نشستن روتون بمالین تا خستگیشون در بره ! وقتی قایق موتوری تون وسط دریا خاموش کرد ، پیاده بشین هل بدین ! بلالی که دونه هاش کج هست رو ببرین ارتودنسی ! به گل مصنوعی روی میزتون به زور آب بدین تا بخوره ! داداش کوچیکتون رو بذارین توی مایکروفر تا برنزه بشه ! گوشی موبایلتون رو با سنجاق قفلی به پاچه شلوارتون وصل کنین ! سی دی قفل دار رو بشکنین تا قفلش باز بشه ! با هندوانه یه قل دو قل بازی کنین ! به دوست دکترتون بگین : مرض جدید چی داری ؟ ! . . . سه تا مرد مست سوار تاکسی شدن.. در رو که بستن ، راننده دید خیلی مستن ، سریع ماشین رو روشن کرد ،بعد زود خاموش کرد گفت: مسافران عزیز رسیدیم به مقصد..! مرد اولیه پول میده پیاده میشه… مرد دومیه نه تنها پول میده بلکه تشکر هم میکنه ! مرد سومیه اما با عصبانیت تمام یه دونه محکم میزنه تو سر راننده ! راننده میگه چرا میزنی..؟ اونم میگه: اینو زدم که درس عبرتی بشه واست از این به بعد تند نری..! داشتی هممونو به کشتن میدادی مرتیکه…! دختران ۲ دسته اند: دسته اول آنهایی که زیبا هستند و فورا ازدواج میکنند و دسته دیگر آنهایی که به دانشگاه میروند (شاو)
زن از این متأثر نمیشود که به او توجه کنید، بلکه تأثر او از این است که به او توجه کنید و بعد از او دور شوید (تواین) با زنان همانطور که با کودکان سر و کار دارید رفتار کنید ولی همانطور که با ملکه صحبت میکنید با او سخن بگویید (وایلد) کار زن افراط و تفریط است، اگه دوست بدارد از شدت محبت بی زار میشود و وای به حال زمانی که دشمنی پیدا کند (ولتر) از دستپخت زن تعریف کن تا در کنار اجاق خود را قربانی کند ( دیل کارنگی) ازدواج کار خوبی است، ولی بهتر است این کار را انجام ندهید (سامبرست) زن چون کراوات است، هم مرد را زیبا نگه میدارد هم حلقوم او را می فشارد (ویکتور هوگو) در زندگی یک مرد ۲ روز ارزش دارد: روزی که با زنی آشنا میشود و روزی که او را به خاک می سپارد (ویکتور هوگو) نگهبان زن زشتی اوست (مثل عربی) هرگاه میخواهید از کسی انتقام بگیرید او را به ازدواج ترغیب کنید (برنارد شاو) راز از هر نوعی بر قلب زنان فشاری غیر قابل تحمل می آورد (پوشکین) مردها آنچه را که می شنوند از یک گوش وارد و از گوش دیگر خارج می سازند، اما زنان از ۲ گوش وارد و از دهان خارج می کنند (برنارد شاو) زن با نگاه خود آتش می افروزد و بیهوده می کوشد تا با اشک خود آنرا خاموش کند (برنارد شاو) گرانقیمت ترین انگشتری های جهان، انگشتری نامزدی است، چون مرد پس از خرید آن تا آخر عمر قسط میدهد (چگورا) ![]() در برخورد با تازه عروس مردها به صورتش نگاه میکنند و خانمها به باسنش (دیکنز) زنها فقط ۲ روز می توانند مردها را خوشبخت کنند، روز عروسی و روز مرگ (برنارد شاو) زن، وقتی از یک حقیقت دفاع می کند منطقش بسیار ضعیف و قدرت اثباتش بی تأثیر است . ولی اگر همین زن بخواهد از یک دروغ دفاع کند آن وقت کسی را تاب مقاومت در برابر او نیست (گالیله) شوهری که بیش ازحد به پاکدامنی زن خود می بالد، احمقی است که بیش ازحد خود را فریب می دهد (لاروشنوکو) اشک، نیرومندترین ماده سیال روی زمین است (داوینچی) اگر زنی عصبانی شد، یقین کنید که یک کار انجام نشده دارد و چاره اش در این است که به عصبانیت تظاهر کند (دیکنز) برای زن فقط یک بدبختی و مصیبت وجود دارد و او این است که حس کند کسی اورا دوست ندارد (چاپلین) اگر تله به دنبال موش برود، زن نجیب هم دنبال مرد (ضرب المثل سوئدی) |